تیلور و لیبرزن[۲۵۳] (۲۰۰۷) تغییر طرحهای هیجانی ناسازگارانه از طریق بازجهتدهی توجه و تغییر ارتباط با فرایندهای شناختی و احساسی درونی را به شیوه هایی همچون حضورذهن را با تاثیر این روش بر روی نواحی از هیپوتالاموس که وظیفهی ایجاد و حفظ هموئستاز بدن را در سطوح پایین برعهده دارد مرتبط میدانند. شاید این نتیجه گیری به خاطر تاکیدی باشد که در حضورذهن بر استفاده از تنفس و حسهای بدنی عمقی به عنوان ابزارهایی برای قرارگیری در حالت ذهنیِ بودن می شود. با این حال، در مطالعات دیگر نتایج دیگری به دست آمده است و مکانیسمها و مدارهای نورونی دیگری در این ارتباط شناسایی شدهاند برای مثال میتوان به ایجاد بهبودی در انعطافپذیری توجه (بیشاپ و همکاران، ۲۰۰۴) از طریق تاثیرگذاری این روش بر روی شبکه های عصبی پیشانی آهیانهای و شبکه های کنترل هیجانی پیشانی لیمبیک و تغییر در تجربه حس از خود اشاره نمود.
مطالعات تصویربرداری عصبی درباره حضورذهن نیز نشان داد که این حالت، قشر سینگولیت خلفی، و لوب گیجگاهی راست را دربرمیگیرد. مطالعات مربوط به MRI نشان میدهد که حضورذهن توانایی افزایش قطر قشری را در اینسولای راست، و شیار پیشانی قدامی و میانی نیمکرهی راست دارد. با این حال، تنها یک مطالعه در مورد تصویربرداری عصبی وجود دارد که نشان داده است درمان موجب افزایش فعالسازی قشر پیشانی نیمکرهی چپ می شود (به نقل از دیدونا، ۲۰۰۹).
اخیراًٌ، تنگ و پوسنر[۲۵۴] (۲۰۰۹؛ به نقل از سوئر، لینچ، والاچ، و کولز[۲۵۵]، ۲۰۱۱) در یک آزمایش تصادفی، دریافتند که انجامدهندگان حضورذهن جریان خون مغزی منطقهای بیشتری در کرتکس سینگولیت قدامی راست[۲۵۶] (ACC)، شامل ACC زیر زانویی[۲۵۷] (ناحیه برودمن (BA 25))، ACC شکمی مجاورBA 32) [۲۵۸])، اینسولای چپ[۲۵۹]، لوبول پسسری[۲۶۰]، کرتکس سینگولیت خلفی راست[۲۶۱]، پریکونیوز چپ[۲۶۲]، و ساختارهای زیرقشری پوتامن[۲۶۳] و هستهی دمدار[۲۶۴] نشان دادند. این نواحی مغزی با تنظیم هیجانی (بوش، لو[۲۶۵]، و پوسنر، ۲۰۰۰؛ به نقل از سوئر و همکاران، ۲۰۱۱) رابطه دارند. همچنین، هم لازار[۲۶۶] و همکاران (۲۰۰۵) و هم هولزل[۲۶۷] و همکاران (۲۰۰۸؛ به نقل از سوئر و همکاران، ۲۰۱۱) نشان داده اند که حضورذهن می تواند با افزایش ماده خاکستری که به صورت طولی در نواحی مرکزی مغز امتداد دارد رابطه داشته باشد. این پژوهشگران دریافتند که همبستگی تراکم ماده خاکستری در شکنج گیجگاهی تحتانی چپ[۲۶۸] با کارایی فکری، این فرضیه را که آموزش مراقبه تاثیر مثبتی بر تراکم ماده خاکستری در این ناحیه دارد تقویت می کند (لاتز، اسلگتر، دان[۲۶۹]، و دیویدسن، ۲۰۰۸؛ فارب و همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از سوئر و همکاران، ۲۰۱۱). این نتایج نشان میدهد که توانایی حضورذهنی که حالت هیجانی را تحت تاثیر قرار میدهد نه تنها پایه عصبشناختی دارد بلکه آموزش حضورذهن – بر اساس الگوی انعطافپذیری عصبی- در واقع ممکن است ترکیب ساختاری مغز را تحت تاثیر قرار دهد.
۲-۲۸- مکانیسم برخورد MBCT با الگوهای شناختی افسرده ساز
۲-۲۸-۱- تمرکززدایی
تمرکززدایی به عنوان توانایی تمرکز بر لحظه حاضر و حالت بدون قضاوت در مورد افکار و احساسات، و پذیرش آنهاست (فرسکو، سگال، بیز، و کندی[۲۷۰]، ۲۰۰۷). پژوهشها نشان داده است که تمرکززدایی می تواند سطوح نشخوار افسرده ساز را به وسیله آموزش راههای سازگارانهتر مربوط به تفکر به بیماران کاهش دهد (سگال و همکاران، ۲۰۰۲). MBCT برای تقویت رابطه تمرکززدایی با افکار منفی بیماران طراحی شده است (برای مثال، افکار حقیقی نیستند). ایده اصلی تمرکززدایی مطرح کردن تغییرات اساسی در دیدگاه ها، باورها و الگوهای شناختی ناآشکار شخص میباشد که رابطه بیماران افسرده با افکار و احساسات منفی را شکل میدهد. تمرکززدایی شامل فاصله گرفتن، دوری، انفصال، مجاز دانستن، پذیرش و رها کردن افکار و خلقیات منفی است.
MBCT شامل تمرین مؤلفههایی است که بیماران را درجهت تمرکززدایی سوق میدهد. بیماران در برنامه MBCT تمرکززدایی از افکار و هیجانات (یا هر چیز دیگری که ممکن است رخ دهد) را در طول جلسات مراقبه تمرین میکنند. این جلسات یک شخص را قادر میسازد تا تمرکززدایی را در یک محیط کنترل شده معمولاٌ در حالت نشسته با چشمهای بسته در فضایی آرام تمرین کنند. وقتی مهارت تمرین شود پذیرش تسهیل میگردد و با زندگی روزمره بیمار ادغام می شود.
۲-۲۸-۲- حالت انجام دادن به حالت بودن