اگر چه مدل فشباخ مهارتهای مهمی را که در واکنشهای همدلانه فطری هستند یکپارچه میکند در این مدل فرایندهایی را که به وسیله آن اطلاعات به وسیله شخص بیننده درک و تحلیل میشود نادیده گرفته میشود، کلیشهها و مهارت مشاهده ضعیف، ممکن است توانایی شخص را برای تمیز بین عواطف و در نظر گرفتن دیدگاه دیگران را محدود کند (فشباخ، ۱۹۷۶).
۲-۱-۳-۲-۵ – مدل هافمن
هافمن به همدلی به عنوان واسطه اولیه رفتار جامعهپسند نگریسته است (هافمن، ۲۰۰۰). مدل هافمن نیز یک مدل تحولی و دارای سه مؤلفه: ۱- شناختی ۲- عاطفی و ۳- انگیزشی است و بر پاسخهای همدلی به پریشانی دیگران به عنوان انگیزهای برای رفتارهای نوع دوستی (بشردوستانه) تأکید دارد. همین پاسخها است که رفتارهای نوع دوستی را دامن می زند.
تعریف هافمن (۲۰۰۰) از همدلی عبارت است از: یک پاسخ عاطفی جانشین که برای موقعیت شخص دیگر مناسب تر است تا برای خود شخص. در این مدل نقش پذیری شناختی به عنوان کمکی برای تجربه عاطفی مؤثر است. مدل همدلی هافمن (۱۹۸۲) روی جزء عاطفی بیشتر از جزء شناختی تأکید کردهاست، اما با این وجود تأکید میکند که هر دو جزء شناختی و عاطفی در فرایند همدلی درگیر هستند.
هافمن (۲۰۰۱) معتقد است پاسخهای همدلی به پریشانی دیگران به صورت فطری در کودکان وجود دارد. به گونه ای که یک کودک در پاسخ به آشفتگی و گریهی کودک دیگر، به گریه میافتد. در این آزمایش وقتی کودک در کنار کودک دیگری که به دلیلی گریه میکرد قرار میگرفت، او نیز به گریه میافتاد. این دست از پاسخها جان مایهی فطری رفتارهای نوع دوستی به شمار میروند. هافمن ضمن بر شمردن همدلی در زمره پاسخهای بازتابی، آن را پدیده فطری و درونزاد دانسته است. متعاقبا رفتارهای ناشی از همدلی هنگامی قابل بروز هستند که نظام شناختی کودک به رشد و بلوغ لازم رسیده باشد.
گرچه تاثیر فرایند اجتماعی شدن بر شکل دهی همدلی توسط هافمن به رسمیت شناخته شده است، اما وی برای آمادگیهای زیستی نیز نقش ویژهای قائل است. حتی هیجانها و شور و شوقهای همه گیر که به سرعت گسترش مییابد نیز مشمول همدلی میشود، در واقع اینکه ما در میان جمع بیشتر به جکها میخندیم و یا در عزاداریها براحتی به گریه میافتیم، به سبب همدلی است (هافمن، ۲۰۰۱).
۲-۱-۴- هوش اخلاقی
اخیراًً اصطلاح جدیدی با عنوان هوش اخلاقی توسط بوربا وارد روانشناسی شده است. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آن ها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف میکند (بوربا، ۲۰۰۵). هوش اخلاقی به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات آزاد و صادقانه و حقوق شهروندی است (مختاریپور و سیادت، ۱۳۸۸).
هوش اخلاقی به این حقیقت اشاره دارد که ما به صورت ذاتی، اخلاقی یا غیر اخلاقی متولد نمیشویم؛ بلکه یاد میگیریم که چگونه خوب باشیم. یادگیری برای خوب بودن، شامل ارتباطات، بازخورد، جامعهپذیری و آموزش است که هرگز پایانپذیر نیست. آنچه که ما برای انجام کارهای درست به آن نیاز داریم، همان هوش اخلاقی است که با بهره گرفتن از آن به یادگیری عمل هوشمندانه و دستیابی به بهترین عمل خوب نزدیک میشویم (بوربا، ۲۰۰۵).
در هر بخشی از زندگی به بهترین اطلاعات قابل دسترس میرسیم، خطرات را به حداقل میرسانیم و نسبت به پیامدهای آن خوش بین هستیم. افراد با هوش اخلاقی بالا کار درست را انجام میدهند، اعمال آن ها پیوسته با ارزشها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد بالایی دارند و همیشه کارها را با اصول اخلاقی پیوند میدهند (مختاریپور و سیادت، ۱۳۸۸). از جمله کسانی که در زمینه هوش اخلاقی دارای مدل هستند میتوان به بوربا و لنیک اشاره کرد.
۲-۱-۴-۱- مدل بوربا
بوربا هوش اخلاقی را به صورت ظرفیت تشخیص درست از غلط، داشتن یقینهای اخلاقی و اقدام بر مبنای آن ها به منظور ارائه رفتار درست و شرافتمندانه تعریف کردهاست (بوربا، ۲۰۰۵). این نوع هوش نشان دهنده ظرفیت ذهنی انسان است برای تعیین اینکه چگونه اصول جهان شمول انسانی را به ارزشها، اهداف و اقدامات خود مرتبط نماید. همچنین، هوش اخلاقی نشان دهنده اشتیاق و توانایی فرد برای قرار دادن معیارهایی برتر و فراتر از منافع خود و حتی موضوعاتی نظیر اثربخشی در کانون واکنشهای فردی است (مختاریپور و سیادت، ۱۳۸۸). اصول هوش اخلاقی از دیدگاه بوربا (۲۰۰۵) به این شرح است:
۱- همدردی[۶۵]: تشخیص احساسات و علایق افراد که شامل پرورش آگاهی، افزایش حساسیت نسبت به احساسهای دیگران، همراهی با دیدگاه اشخاص دیگر است.
۲- هوشیاری[۶۶]: دانستن راه صحیح و درست و عمل در همان راه، که شامل ایجاد زمینههایی برای رشد اخلاقی، ترویج معنویت برای تقویت هوشیاری و هدایت رفتار و پرورش انضباط اخلاقی برای کمک به افراد به منظور یادگیری درست از خلاف است.
۳- خودکنترلی[۶۷]: کنترل و تنظیم تفکرات و اعمال خود به طوری که فرد بر هر فشار از درون و بیرون ایستادگی کرده و در همان راهی عمل کند که احساس میکند درست است، این اصل شامل این موارد است: الگوسازی و اولویت بندی خودکنترلی افراد، تشویق افراد به خودانگیزشی و آموزش راههایی به افراد برای رویارویی با وسوسه ها و تفکر قبل از عمل.
۴- توجه و احترام[۶۸]: ارزش قائل شدن برای دیگران با رفتار مؤدبانه و با ملاحظه، که شامل انتقال معانی، توجه به افراد از طریق آموزش دادن، افزایش توجه به اقتدار و بی توجهی به بی ادبی و بی احترامی و تأکید بر رفتارهای خوب، ادب و تواضع که به عنوان تعارف در نظر گرفته می شود، است.
۵- مهربانی:[۶۹] توجه به نیازها و احساسهای دیگران، درک معنی و ارزش مهربانی، ایجاد آستانهی تحمل صفر برای زشتی و بدی و تشویق مهربانی و خاطر نشان کردن اثرهای مثبت آن را در بر میگیرد.
۶- صبر و بردباری[۷۰] : توجه به شأن و حقوق تمام افراد حتی آنان که عقاید و رفتارشان با ما مخالف است. این اصل شامل این موارد است: پرورش صبر و تحمل از سنین پایین، القای درک تنوع و گوناگونی و مخالفت با کلیشه سازی و عدم تحمل تعصبات بی جهت.
۷- انصاف: انتخابهای عقلانی و عمل به شیوه منصفانه، که شامل رفتار با دیگران به طور منصفانه، کمک به دیگران برای داشتن رفتار منصفانه و تدریس روشهایی به افراد برای مقاومت در مقابل بی انصافی و بیعدالتی، میگردد.
۲-۱-۴-۲ – مدل لنیک و کیل
لنیک و کیل[۷۱] (۲۰۰۵) هوش اخلاقی را توانایی تشخیص درست از اشتباه میدانند که با اصول جهانی سازگار است .به نظر آنان، چهار اصل هوش اخلاقی زیر، برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است:
۱- درستکاری[۷۲] : یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه که به آن معتقدیم و آنچه که به آن عمل میکنیم. انجام آنچه که میدانیم درست است و گفتن حرف راست در تمام زمانها. کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، به شیوهای عمل میکند که با اصول و عقایدش سازگار باشد.
۲- مسئولیت پذیری[۷۳] : کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال خود و پیامدهای آن، همچنین اشتباه ها و شکستهای خود را نیز میپذیرد.