با وجود اینکه ازدواج زودرس در طی ۳۰ سال گذشته کاهش یافته، اما هنوز در بسیاری از کشورها بخصوص درمناطق روستایی، معمول و امری عادی است. با وجود اینکه بیشتر کشورها حداقل سن قانونی برای ازدواج را ۱۸ سال اعلام کردند، پیش بینی می شود بیش از ۱۰۰ میلیون دختر در دهه آینده ازدواج زودرس داشته باشند. افزایش سن قانونی ازدواج و لازمالاجرا کردن آن، افزایش دسترسی دختران به تحصیلات، اشتغال مناسب، بالا بردن آگاهی جامعه درباره عوارض ازدواج زودرس و اجرای سیاستهای فقرزدایی می توانند در جهت بهبود وضعیت سلامت زنان و کودکان مؤثر باشند (لطفی، ۱۳۸۹).
بنابرین با توجه به افزایش نرخ ازدواجهای زودرس و عواقب آن، فقدان روابط صمیمانه و اطمینانبخش، آسیبپذیری افراد را در مقابل موضوعات و موقعیتهای استرس زا افزایش میدهد. بارزترین مسألهای که زنان در دوره شش ماهه قبل از شروع افسردگی به آن اشاره دارند، عدم تفاهم و ناهماهنگی زناشویی است. حال آنکه رضایت زناشویی، خطر ابتلا به افسردگی را کاهش میدهد. بنابرین با قبول این مطلب که مشکلات، واقعیت انکارناپذیر زندگی است، توجه به عوامل مؤثر در افزایش رضایت زناشویی و آموزش راههای مؤثر حل تعارض و مشکلات زندگی به زوجها، آنها را برای برخورداری از یک رابطه سالم یاری میدهد (محمدخانی، ۱۳۸۹).
افزایش روزافزون اختلافات و تعارضات زناشویی در دنیای معاصر و خطر بروز جدایی و اثر منفی آن بر سلامت روانی زوجین و فرزندان آنها موجب شده است تا مشاوران و بخصوص آنان که با خانواده و زوجین سروکار دارد، راهکارهایی برای کمک به زوجین ارائه دهند تا تلاش خود را در جهت تحکیم این پیوند مقدس به کار بندند.
۲۳-۲ رویکردهایی جهت حل تعارضهای زناشویی (زوجدرمانی)
مکاتب مختلفی در روانشناسی، تئوریها و نظریات خود را در جهت تبیین مشکلات زناشویی مطرح کرده اند که در اینجا به پارهای از این رویکردها اشاره خواهیم کرد.
۱-۲۳-۲ روان تحلیلی گروهی زوجها
در این روش فرض بر این است که زوجها به دلیل تعارضات ناهشیار غالب بر رفتار، همواره یک ساخت ثابت را در جنگهایشان تکرار میکنند. در مراحل آغازین درمان، همسران باید ارتباط میان ادراکات گذشته با رفتارهای فعلی را شناسایی و توانایی تحمل اضطرابی را که در نتیجه کشف تعارضات ناهشیار ایجاد می شود، بیابند. گروهدرمانی به روش فوق از ۱۵ تا ۲۰ جلسه ۹۰ دقیقهای و با حضور سه تا پنج زوج برگزار می شود (حسینی، ۱۳۸۹).
۲-۲۳-۲ درمان شناختی – رفتاری
از نظر شناختی-رفتاریها، فقدان مهارت های ارتباطی، داشتن طرحوارههای نادرست که منجر به تشکیل باورهای غیرمنطقی، چه در بعد فردی و چه در بعد رابطهای نیز باعث برهم خوردن بعد عاطفی و صمیمیت زوجین شده و همچون خوره به جان پیوستگی متعادل خانواده می افتد (گاتمن، ۲۰۰۵؛ نقل در سیف و اسلامی، ۱۳۸۷).
۳-۲۳-۲ ایماگودرمانی[۶۹]
این رویکرد به تأثیر کودکی در انتخاب همسر و پویاییهای زناشویی پرداخته و به اکتساب مهارت های ارتباطی اهمیت میدهد. نقش درمانگر، تسهیلکننده فرایند تعاملی همسران است. در این رویکرد فرض بر این است که خاستگاه تمام آسیبها، ارتباط و خاستگاه تمام مشکلات ارتباطی، گسیختگیهای اتصالات ضروری در کودکی است. این گسیختگیها در روابط صمیمانه بزرگسالی تکرار خواهند شد (حسینی، ۱۳۸۹).
۴-۲۳-۲ درمان مبتنی بر نظام عاطفی بوئن
این رویکرد نقش مهمی در زمینه رشد نظری و کار بالینی خانوادهدرمانی داشته است. در این شیوه اعتقاد بر این است که نوعی نظام عاطفی بر ساختار خانواده حاکم است که قابلیت انتقال بیننسلی دارد و سلامت روانی فرد در گرو سطح تفکیک و جدایی وی از این نظام است (بوئن، ۱۹۷۶؛ نقل در یوسفی، ۲۰۱۲).
۵-۲۳-۲ نظریه دلبستگی
بالبی با معرفی چهار سبک ایمن، بیقرار، اجتماعی و تناوبی در دلبستگی میان مادر و کودک و نیز با ارائه دو مفهوم پاسخگو بودن و در دسترس بودن، بنیانهای نظریه دلبستگی را پایهریزی کرد. زوجدرمانگران معتقدند که تعارضات زناشویی، تعهد، ثبات خلقی، روابط جنسی، کیفیت ارتباطات، روابط صمیمانه و اعتماد میان فردی همه و همه می توانند بر اساس سبکهای دلبستگی همسران در کودکی و نیز برخاسته از جراحتهای دلبستهمدار گذشته باشند (حسینی، ۱۳۸۹).
۶-۲۳-۲ زوجدرمانی رفتاری تلفیقی
زوجدرمانی رفتاری تلفیقی توسط آندروکریستنسن[۷۰] و نیل جاکوبسون [۷۱]به وجود آمد که از زوجدرمانی رفتاری سنتی نشأت گرفته است و بهعنوان یک درمان ابتکاری اولین بار در سال ۱۹۹۵ بهصورتی جامع معرفی شد. در زوجدرمانی رفتاری تلفیقی هدف پذیرش عاطفی از طریق رهاسازی احساسات آسیبپذیر که احساس همدلی را تقویت میکنند و تغییر رفتار میسر میگردد، است. این مدل نشان میدهد که ناراحتیهای بین زن و شوهر توسط تفاوتهای دو نفر به وجود نمیآید، بلکه بهوسیله، طریقه واکنش نشان دادن به این تفاوتهای اجتنابناپذیر و تلاش برای حذف آنها ایجاد می شود (کریستنسن و جاکوبسون، ۲۰۰۰؛ نقل در سهرابی، ۱۳۹۴).
۷-۲۳-۲ خانواده درمانی سیستمیک میلان
بر اساس این رویکرد، انسانها در تعامل متقابل با یکدیگر در طول زمان شبیه به هم میشوند. خانواده پیوسته اعضایش را تغییر میدهد زیرا آنان در ارتباط و تأثیر و تأثر متقابل و همیشگی با یکدیگرند. از نظر میلان، تغییرات، تصادفی و غیرمداوم است. با تغییر الگوهای تفکر و نقشههای شناختی، بسیار محتمل است که خانواده برای یافتن راه حل مشکلات خود انگیزش پیدا کنند (حسینی، ۱۳۸۹).
علاوهبر این روشها، یانگ روش دیگری را مبتنی بر طرحواره برای حل اختلافات به وجود آورده که طرحواره درمانی نام دارد.
۲۴-۲ مدل طرحواره درمانی یانگ:
طرحوارههای ناسازگار اولیه مفهوم کلیدی طرحوارهدرمانی است (سمپرتگوی، کارمن، آرنتز و بکر[۷۲]، ۲۰۱۳؛ نقل در سهرابی، ۱۳۹۴). یانگ و همکاران (۱۳۸۹) طرحواره درمانی را برای بیماران مبتلا به مشکلات منششناختی مزمن ارائه کرد. او با تأکید بیشتر بر ریشههای تحولی[۷۳] مشکلات روانشناختی در دوران کودکی و نوجوانی، استفاده از تکنیکهای برانگیزاننده[۷۴] و ارائه مفهوم سبکهای مقابلهای ناسازگار، افقهای نوینی فرا روی مرزهای رفتاردرمانی شناختی گشوده است. زمانیکه علائم حاد بیماری کاهش پیدا کنند، طرحواره درمانی برای درمان بسیاری از بیماران مبتلا به اختلالات محورIوII که مشکلات منششناختی دیرپایی دارند، گزینه مناسبی بهشمار میرود. طرحواره درمانی، درونمایههای روانشناختی را مد نظر قرار میدهد که شاخصه بیماران مبتلا به مشکلات منش شناختی هستند. این درونمایهها را یانگ طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامد.
یانگ (۲۰۰۳)، مفهوم طرحواره را بهعنوان واحد تبیین نظری خود انتخاب کرد و پیرامون آن به نظریهپردازی مشغول شد. در اثر تجارب اولیه کودک با والدین و محیط اطراف، بهتدریج نظام باورها (طرحواره مفروضه افکار خودآیند) در ذهن او شکل میگیرد. نظام باورها به صورت نهفته باقی میماند و در سیر زندگی برخی حوادث آن را فعال میکنند. در اثر فعالسازی، علایم شناختی، عاطفی، انگیزشی و رفتاری پدید میآیند.